گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
داستان راستان
جلد اول
مزد نامعين


آن روز را سليمان بن جعفر جعفری و امام رضا ( ع ) به دنبال كاری باهم‏
بيرون رفته بودند ، غروب آفتاب شد و سليمان خواست به منزل خويش برود
، علی بن موسی الرضا به او فرمود : " بيا به خانه ما و امشب با ما باش‏
" اطاعت كرد و به اتفاق امام به خانه رفتند .
امام ، غلامان خود را ديد كه مشغول گلكاری بودند . ضمنا چشم امام به يك‏
نفر بيگانه افتاد كه او هم با آنان مشغول گلكاری بود ، پرسيد : " اين‏
كيست ؟ "
غلامان : " اين را ما امروز اجير گرفته‏ايم تا با ما كمك كند " .
- " بسيار خوب چقدر مزد برايش تعيين
كرده‏ايد ؟ "
- " يك چيزی بالاخره خواهيم داد و او را راضی خواهيم كرد " .
آثار ناراحتی و خشم در امام رضا پديد آمد و رو آورد به طرف غلامان تا
با تازيانه آنها را تأديب كند . سليمان جعفری جلو آمد و عرض كرد : "
چرا خودت را ناراحت می‏كنی ؟ "
امام فرمود : " من مكرر دستور داده‏ام كه تا كاری را طی نكنيد و مزد آن‏
را معين نكنيد ، هرگز كسی را بكار نگماريد ، اول اجرت و مزد طرف را
تعيين كنيد بعد از او كار بكشيد . اگر مزد و اجرت كار را معين كنيد ،
آخر كار هم ، می‏توانيد چيزی علاوه به او بدهيد . البته او هم كه ببيند شما
بيش از اندازه‏ای كه معين شده به او می‏دهيد ، از شما ممنون و متشكر می‏شود
، و شما را دوست می‏دارد ، و علاقه بين شما و او محكمتر می‏شود . اگر هم‏
فقط به همان اندازه ، كه قرار گذاشته‏ايد ، اكتفا كنيد شخص از شما ناراضی‏
نخواهد بود . ولی اگر تعيين مزد نكنيد و كسی را به كار بگماريد ، آخر كار
هراندازه كه به او
بدهيد بازگمان نمی‏برد كه شما به او محبت كرده‏ايد ، بلكه می‏پندارد شما از
مزدش كمتر به او داده‏ايد